تو دستاش میبینن بازم شده محشر
تو دستاش یه تیغی که هی میزنه سر
تو دستاش شده کنده قلعهی خیبر
علیه یل خیبر جنگ نهروان
علیه به شتاب تیری در کمان
علیه ضرباتش مافوق بیان
جنون آورِ دیدنِ یه لحظه ای که با
یه دستش به جنگیدن و یه دستش به خیبر
و مشغول کندن شد علی با یک انگشت
خدا گفته ناز شصت تو ایول حیدر
میمن میزنی میسر میزنی
بس کن ذوالفقار چه قد هی سر میزنی
مُهر مرگ و تو محشر میزنی
پرچم روی قلعهی خیبر میزنی
نقاب و زده باز اما جذابه
نقاب و چه قدر مثل مهتابه
نقاب و یه سپاه از خون سیرابه
علمدار دوباره حیدر کراره
علمدار خون مرحب زد فواره
علمدار علی شیر لا فراره
قدم میزنه توی دل لشکر کفر
فراری شدن از ترس تیغ برنده
نیازی به تیغ ذوالفقار نداشت مولا
فقط کافی بود سربند زرد و ببنده
سرها یک طرف لشکر یک طرف
قلعه ز جا کنده شده خیبر یک طرف
حارث یک طرف مرحب یک طرف
لشکر یک طرف حیدر یک طرف
علیه روی لبش آیهی فتحه
علیه اون که تنش مملو جرحه
علیه عرش خدا صاحب مدحه
علی حق علی در هر صحنه فاتحه
علی حق مثل روز روشن واضحه
کسی نیست بشه با حیدر مواجهه
مثال شهاب ثاقب تا شمشیرش
به هرکس اثابت کرد سقر در جحیمه
اگر جبرئیل مانع نمیشد تو خیبر
زمین میشد از شمشیر حیدر دو نیمه
در دست علی شمشیر دو سر
خشم مرتضاست اعلام خطر
در عرش برین میخونه خدا
ها علی بشر و کیف بشر